حاج موسی اسماعیلی و همکارانش در ستاد، آن روزها به جای بیل و کلنگ و بازسازی حرم، ناچار اسلحه به دست گرفتند و در نیمه خرداد ۱۳۹۳ رشادتهای سردار شهید سلیمانی و ابومهدی المهندس را در عملیات بزرگ سامرا- نصر الکبیر - شاهد بودند.
ورود حاج قاسم و ابومهدی به همراه نیروهایشان به قلب محاصره در حرم عسکریین، بارقة امیدی برای مردم آن منطقه در مقابله با تکفیریهای داعش و بوسه حاج موسی اسماعیلی بر پیشانی این دو شهید بزرگوار، تقدیر و تشکری از آنها بود.
باید روایت تاریخی این عملیات را به درستی بازگو کرد تا زائرانی که اکنون با خیال راحت و در امنیت کامل به زیارت امامان شیعه در عراق میروند بدانند در راه این امنیت چه عزیزانی که از جان خود گذشتند و چه رشادتهایی صورت گرفته است.
گفتوگوی ما با حاج موسی اسماعیلی درباره محاصره حرمین امامین عسکریین علیهمالسلام و نقش سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس در مبارزه با تکفیریهای داعش را در ادامه میخوانید.
* حاج آقا اسماعیلی ضمن تشکر از اینکه گفتوگوی ما را پذیرفتید، لطفاً برایمان از حاج قاسم بگویید؛ نحوه ارتباط شما با ایشان و فعالیتهای ایشان در منطقه شمال عراق...بسمالله الرحمن الرحیم، ابتدا درود میفرستیم به روح بلند شهدای مقاومت خصوصاً حاج قاسم و ابومهدی المهندس و دیگر عزیزانی که عاشقانه در راه خدمت به حرمین شریفین از جان و مال و هستی خود گذشتند و عاشقانه در رکاب سردار دلها به مبارزه با تکفیریها در این منطقه پرآشوب پرداختند.
بنده توفیق داشتم سالهایی را تحت امر ایشان باشم. بههرحال، حتماً آگاه هستید و میدانید که مسئولیت عالی ستاد بازسازی اعتاب مقدسه عراق و معمار و طراح اصلی آن خود سردار سلیمانی بودند. شاید بخشی از مردم این آگاهی را نداشته باشند و فقط بُعد نظامی سردار سلیمانی و فرماندهیاش در جنگها با داعش را در خاطر داشته باشند؛ درصورتیکه ایشان بنیانگذار اولیه و اصلی ستاد بازسازی عتبات عالیات بودند.
* با توجه به مشغلههای فراوانی که سردار سلیمانی در ابعاد مختلف نظامی در مقابله با تکفیریها در عراق و سوریه وافغانستان و لبنان و یمن داشتند آیا نظارت مستقیم ایشان بر کار ستاد بازسازی مانعی برای انجام فعالیتهای نظامی ایشان در منطقه نبود؟به نکته خوب و مهمی اشاره کردید، بهرغم همه مشغله و مشکلاتی که ایشان در هدایت نهضتهای آزادیبخش جهان اسلام در اقصی نقاط کشورهای منطقه داشتند، این مانع نمیشد که ایشان نگاه و توجهش نسبت به مأموریت ستاد بازسازی و روند این فعالیتها کاسته شود.
به جد مسائل را دنبال میکرد و آنچنان نقاط ضعف، نقاط قوت و اصلاح راهکارها را در جلسات مختلف بهعنوان راهبرد فعالیتهای ستاد بازسازی به مسئولان ستاد پیشنهاد میداد که خود مدیران ستاد کراراً میگفتند: ما آنقدر واقف نبودیم که ایشان نظارت دقیق و لحظهای روی فعالیتهای ستاد بازسازی، آنهم با این گستردگی فعالیت، با آن ظرافتها و این حجم مأموریتها و نیروهای تخصصی دارند.
باید به عرض شما برسانم ما بعد از قرنها فعالیتهایی را در اعتاب مقدسه شاهد بودیم که عنایت الهی بود و این توفیق نصیب سردار سلیمانی شد، چون خداوند به نیتها پاداش میدهد. اخلاصی که در سردار سلیمانی بود، باوری که نسبت به اهل بیت مظلوم ما علیهمالسلام در دل سردار سلیمانی بود، به ایشان کمک میکرد که بتواند کارهای بزرگ و ارزشمند و ماندگار انجام دهد. لازمه آسودگی زائران در حین زیارت و بهرهبرداری معنوی، توسعه فضای متناسب با حجم عظیم زائران برای رفاه زوار و تهیه و تجهیز خدمات در زمینه اسکان، بهداشت و تغذیه بود.
* در مورد سامراء و مرقد مطهر امامین عسکریین علیهمالسلام شهید سلیمانی توجه ویژهای داشتند، علت آن را در چه میبینید؟یکی از نقاطی که خیلی توجه سردار سلیمانی را به خود معطوف کرده بود، حرم امامین عسکریین علیهمالسلام در دورترین نقطه از سرزمین عراق بود. ما به برادران اهل سنت ارادت داریم و علاقهمند هستیم، خط حائل ما بین برادران شیعه و برادران اهل سنت، یک خط باریک بسیار بسیار کوچکی است که در پوشش اخوت، برادری و مهرورزی میتوان مشکلات را حل کرد. شکافی را قرنهاست استکبار جهانی بین برادران شیعه و اهل سنت ایجاد کرده است. دشمن توانسته از این فقدان و خلأ و شکاف استفاده کند، لذا توجه سردار سلیمانی به منطقه سامراء بهخصوص حرم امامین عسکریین علیهمالسلام جلب شد و تعصب ویژهای نسبت به آن مکان داشتند.
* با توجه به اینکه در عراق، شکاف شیعه و سنی و شکافهای قومی و قبیلهای فعال است، آیا چنین منطقه بحرانی میتواند خودش نقطه حل بحران باشد؟بله، دقیقاً همینطور است. خواست حکام جور این بوده که مانع ارتباط مردم با امام معصوم (ع) بشوند، غافل از اینکه شاید در واقع اراده الهی بر این بوده که به این مضجع شریف، برکت بدهد و روزی که فاصله بین شیعه و سنی اتفاق خواهد افتاد، همینجا با اراده خداوندی نقطه وحدت خواهد شد.
ابوبکر البغدادی با همه قوای تازهنفسی که داشت، در آستانه نیمه شعبان به حرم امامین عسکریین (ع) حمله کرد و تا صبح با همه قوا موفق نشدند که وارد چهار دیواری حرم مطهر بشوند. بهعنوان یک شاهد عینی عرض میکنم، از میزان قوای نظامی در داخل حرم، تا حدود رینگ صد متری حرم مطلع بودم که چه نیروهایی مدافع حرم بودند. قبل از عملیات، داعشیها چه تبلیغات و تهدیدهایی را انجام میدادند که «حرم را تخلیه کنید، درغیراینصورت اگر ما وارد بشویم، سر از تنتان جدا میکنیم و چهها میکنیم.» حتما میدانید که آن زمان نیروهای داعش، یکی پس از دیگری، شهرهای شمال عراق را تصرف میکردند، یعنی در جنگ نظامی شهرهای عراق را تصرف نکردند، با فریب و نیرنگ و استفاده از تهدید و واسطهگری با شعارهای فریبنده آمدند شیوخ و عوامل و عناصر اصلی را فریب دادند و به همین صورت وارد شهرها شدند، و حتی مسأله حادثه دلخراش ورود تکفیریها و تسخیر تکفیریها در پایگاه اسپایکر عراق هم با همین ترفندها بود.
* با توجه به بافت سامراء که اهل سنت غلبه دارند، چرا تبلیغات داعش منجر به سقوط شهر نشد و حرم امامین عسکریین علیهمالسلام به تصرف تکفیریها در نیامد؟اهالی سامراء دلشان با اهلبیت (ع) بوده و هست. من این را شهادت میدهم و این را با همه وجودم لمس کردهام. سالهاست اهل سامراء از قِبَل وجود نازنین اهلبیت (ع) رزق میبردند. وقتی با شیوخ و با بزرگان اینجا صحبت میکردیم و خود شما در دیدار و جلسهای شاهد بودید، به طریقی این داعشیها را لعن و نفرین میکردند و میگفتند که زمانی که امنیت بود زندگی ما، شرافت ما، عزت ما، رونق ما، معیشت ما، به برکت وجود امامین عسکریین (ع) بود و مردم شهر اوضاع معیشتشان بسیار عالی بود. مغازهها و رونق و آبادانی شهر سامراء همه به برکت وجود امامین عسکریین (ع) بود. فرزندانشان که متولد میشدند را با آوردن در حرم مطهر ایشان به وجود مقدس امامین عسکریین (ع) متبرک میکردند. اهل سنت در صحن نرجس خاتون (س) حوزه علمیه داشتند. نماز اقامه میکردند. درس میگفتند. حدیث میخواندند. من در هیچ جای شهر سامراء نشنیدم و ندیدم که آنها بخواهند به، ولی نعمتشان جسارت کنند یا کفران نعمت کنند یا نکتهای منفی درخصوص این بزرگواران مطرح کنند.
* شما در آن مقطع رئیسستاد بازسازی عتبات در سامراء بودید؟بله، بنده در آن مقطع در سال ۹۳ مسئول ستاد عتبات سامراء بودم و این صحنهها را شاهد بودم؛ یعنی ۲۰ روز قبل از عملیات داعش، شاید بگویم این تبلیغات و شایعات و فشارهای جنگ روانی به داخل حرم و به نیروهای مدافع حرم و به خادمان حرم و حتی زواری که از اطراف میآمدند، منتقل میشد.
* عملیات بزرگ سامراء یکی از موفقیتهای بزرگ سردار سلیمانی و نیروهای بسیج مردمی عراق در سال ۱۳۹۳ شمسی بود، در این باره توضیح بفرمایید؟عملیات چند جانبه فتنه داعش در منطقه شمال عراق، در آستانه ۱۴ خرداد ۹۳ در شهر سامراء آغاز شد و اصل اهداف تکفیریها به سرکردگی آمریکا، تصرف حرم امامین عسکریین (ع) بود.
* شما آن زمان در سامراء حضور داشتید؟من فکر کنم دوم شعبان برابر هشتم یا نهم خردادماه ۱۳۹۳ برای انجام امور هماهنگی به ایران آمدم و قبل از اینکه عملیات داعش در سامراء آغاز شود، در ایران بودم. صبح پنجشنبه ۱۵ خرداد بود که به من زنگ زدند که سامراء سقوط کردهاست! گفتم: «نه، من تا دیشب خبر دارم، چنین اتفاقی نیفتاده و مشکلی در سامراء وجود ندارد.» گفتند: «نه، سامراء سقوط کرده!» امکان تماس هم نبود. ما خوشبختانه تلفن ماهوارهای در سامراء کار گذاشته بودیم که اگر در هر صورت که اینترنتهای عراق قطع شوند، بتوانیم از ایران، مستقیم تماس بگیریم و کارهایمان را انجام بدهیم. من با آن تلفن تماس گرفتم و از جانشین خود در سامراء پرسیدم که وضعیت چطور است. ایشان گفت: «بله، ساعت دو و نیم دیشب حمله شد و داعشیها تا اطراف حرم آمدند و درگیری بهشدت ادامه دارد، ولی الان قوای نظامی هم آمدهاند و درگیریها پراکنده است.» من همان ظهر پنجشنبه ۱۵ خرداد بلافاصله هماهنگ کردم و برایم بلیت گرفتند و ساعت هشت شب ۱۵ خرداد از فرودگاه امام وارد فرودگاه بغداد شدم و به کاظمین آمدم تا به سامراء بروم.
* مگر محاصره نبود؟ چطور میخواستید خودتان را به سامراء برسانید؟بله، راهها همه بسته بود. با سردار سلیمانی ارتباط گرفتم، ایشان همیشه در میدان نبرد و خط مقدم بود، حاج قاسم یک ستون نظامی زرهی گرفتند تا ما بتوانیم همراه نماینده آیتاللهالعظمی سیستانی و امام حرم کاظمین (ع) وارد منطقه بشویم. هرچهقدر ما پیشروی کردیم، نیروهایی که پیشقراول بودند، برمیگشتند و میگفتند منطقه کلاً تصرف شدهاست! یکی از نیروها فرد خیلی شجاعی بود؛ خیلی تلاش کردند که این ستون را به سمت سامراء حرکت دهند و از این منطقه عبور کنند، ولی موفق نشدند. چون داعشیها به جاده بغداد به سامراء کاملاً مسلط بودند و به شدت منطقه زیر آتش آنها بود. ایشان، جهت ستون را به سمت فرودگاه بغداد تغییر دادند و با هماهنگیای که با دفتر نخستوزیری عراق انجام دادند، قرار شد ما را بهعنوان نیروهای عراقی همراه نیروهای نظامی عراقی به سامراء منتقل کنند. بعد ما وارد فرودگاه سامراء -که نزدیک شهر بلد و یکی از پایگاههای مهم و پروازی آمریکاست- شدیم. با هواپیما که از بغداد به سمت سامراء میآمدیم، کاملاً این مسیر جاده کاظمین به سامرا را میدیدیم، تمام این برجکها، نگهبانیها و ایست و بازرسی [سیطره]هایی که در منطقه بوده، همه منفجر شدهبودند؛ کلیه خودروهایی که متعلق به نیروهای ارتش عراق و پلیس عراق بودند در منطقه همه را آتش زدهبودند، و همه استحکامات بهدلیل اتصال قوای تکفیری از چپ و راست جاده یا بهاصطلاح نظامیان میگویند لجمنهای چپ و راست، اینها به هم اتصال پیدا کرده بودند، این قوا را کلاً پرس کرده بودند و همه را به تصرف خود درآورده و خیلیها را به شهادت رسانده بودند. شرایط حاکی از این بود که وضعیت سامراء بسیار بسیار خطرناک شده؛ یعنی منطقه شمال عراق سقوط کرده، چون این جاده و این اتفاقات هم حاکی از همین بود. اینها را ما بعینه میدیدیم. پس از فرود در فرودگاه بلد در دقایق مانده به اذان صبح با یک فروند هلیکوپتر توپدار به سمت سامراء آمدیم که در محل میدان ورودی حرم امامین عسکریین، با آتش دشمن که از هر طرف میزدند، مواجه شدیم و تیراندازهای داخل هلیکوپتر هم متقابلاً پاسخ میدادند. ما در این وضعیت و شرایط بسیار سخت وارد محوطه حرم امامین عسکریین علیهمالسلام شدیم. همه خیلی خوشحال بودیم که خود را به داخل فضای حرم امامین عسکریین علیهمالسلام رساندیم، این حضور ما و جمعیتی که به همراه داشتیم و پس از آن هلیبردهایی که ارتش عراق و هوانیروز عراق انجام میداد، قوای جدید را وارد حرم امامین عسکریین علیهمالسلام میکردند که نیروها وارد حرم شدند. همه جا به غیر از حرم مطهر تا شعاع ۲۰۰ متری یا ۱۰۰ متری، در تصرف نیروهای داعش بود و همچنان حرم را نشانه میگرفتند و به شکلهای مختلف با استفاده از نیروهای انتحاری که ملبّس به یونیفورم نظامی بودند، از هر طرف میآمدند خودشان را به حرم نزدیک کنند. یعنی وضعیت ما در آن شرایط اینطور بود که درهای صحن حرم را به روی خودمان بسته، و داخل صحن بودیم، بیرون این درها دیگر امن نبود. همین محلی که الان کفشداری هست و زوار میآیند و جزو محدوده فضای حرم شده، این منطقه دیگر امن نبود و ما بایستی درها را میبستیم تا داخل صحن باشیم. داعشیها خودشان را برای عملیات انتحاری به در و دیوار حرم میزدند و متلاشی میشدند! دست و پاهایشان میافتاد. وضعیت بسیار سخت و دشواری بود.
* حال و هوای حرم در شب و روز حمله داعش در نیمه خرداد ۱۳۹۳ و مقاومت مدافعان حرم را توضیح بدهید.شب هشتم شعبان که اگر اشتباه نکنم مصادف میشد با ۱۶ خرداد ۱۳۹۳، هجمهای از سه جناح در نیمههای شب، با استفاده از اصل غافلگیری توسط تکفیریها به سمت حرم آغاز شد و هرچه در توان داشتند و هر آتشی که تهیه کرده بودند به میدان کارزار آوردند. با همه سلاحهای پیشرفتهای که داشتند و با حملات خمپارهای، و مرکزیت حرم، قبه امامین عسکریین (ع) را نشانه گرفتند. در واقع، اصل هدف، مرکزیت حرم امامین عسکریین (ع) بود. خصوصاً گواه محکمتر اینکه در حمله سال ۱۳۸۴ و ۱۳۸۶ هم ما دیدیم که چه طور و با چه ترفندی آن فتنه را آغاز کردند و آن اعتراضات را ایجاد کردند. پشت اعتراضات هم وارد حرم شدند و آن بمبگذاریها را انجام دادند و حرم امامین عسکریین (ع) را با خاک یکسان کردند و آن صحنه دلخراش را برای عموم مسلمین جهان خلق کردند. خب پس اینها هدفشان درواقع کوبیدن و از بینبردن کامل حرم بود، ولی مقدم بر آن، این بود که قصد داشتند حرم را تصرف کنند و به عنوان نقطه ضعف و گروکشی، بتوانند از آن در مذاکراتشان استفاده کنند و بتوانند آن اهدافی را که از این حضور و تصرف حرم امامین عسکریین (ع) دارند، راحتتر محقق کنند!
* سردار سلیمانی پیشبینی نمیکرد که حرم امامین عسکریین (ع) میتواند هدف بالقوه خرابکاری باشد؟اتفاقاً خودیها میگفتند حرم قابل نفوذ و تصرف است. یعنی ما از سنگرهای خودمان، حفاظت میکردیم، اما از نقاط ضعف و قوت خود نیز کاملاً مطلع بودیم و میدانستیم احتمال تصرف حرم جدی است. نیروهای عراقی مدافع حرم دفاع میکردند و ما هم از اقدامهای خودمان مطلع بودیم و تصور ما همین بود که داعشیها میآیند حرم را تا ساعتی بعد تصرف کنند و تقریباً تصرف حرم قطعی بود.
* نیروهای ستاد بازسازی هم در آن مقطع حضور داشتند؟بله. نیروهای ستاد داخل حرم بودند و همه نیروها را بهخاطر شلیک خمپارهها، وارد زیرزمین سرداب مقدس کرده بودیم، چون مقر اداری و اسکان ما، همه کانکسها و کاروانهای چوبی و آلومینیومی بود؛ لذا با توجه به بارش خمپارهها و گلولهها گفتند که ما نیروها را به سرداب مقدس ببریم، جانپناه بگیرند و آنجا بمانند. نیروها ماندند تا نزدیکیهای طلوع فجر که هوانیروز عراق بالاخره پشتیبانی کرد و داعشیها را کمی به عقب راند. آن ساعتها بر ما چه گذشت خدا میداند و بس! حرم وضعیت نابسامانی داشت و این حملات هم آثارش را گذاشته بود. ناامنی کاملاً مشهود بود. خبرها به مرکزیت بغداد میرسید، از بغداد هم تلاش میکردند که فعالیتهایی را انجام بدهند.
باز هم جالب است عرض کنم تا قبل از این هجوم داعش به جهاتی و به دلایلی، منع کرده بودند که نیروهای خادم به دفتر کار ستاد بازسازی عتبات رفتوآمد کنند. میگفتند حساسیت است، چون اهل سنت این اطراف زیاد هستند و اگر ببینند ما با شما اینجوری ارتباط داریم تأثیر منفی میگذارد! منع کرده بودند و نسبت به بعضی از رفتارهایشان با ما محدودیت داشتند، عملاً ما میدیدیم. یعنی ماهها بود، شاید بگویم سالها بود این روحیات را میدیدیم که اگر کسی فارسی هم صحبت میکرد به او نسبت همراهی با ایران میدادند! شرایط حتی داخل حرم مطهر هم تنگ و جو در دست دشمن بود. تا آن لحظه که گلولهباران و حمله آغاز شد هیچ احدی جرأت نداشت بیاید به سمت دفتر کار ما، ولی بچههای ما با همان شور و حال در دفتر آمد و شد داشتند. تا پاسی از شب، یعنی تا صبح بیدار میماندیم، چون خمپارههایی که عبور میکردند بعضاً قبل از چهار دیواری حرم به سمت صحن حضرت نرجس خاتون، همانجا سقوط میکردند، یا دقیقاً بالای سر ما در محوطه کفشداری اصابت میکردند و شهدایی را هم از ما گرفتند. این حملات سبب میشد که ما بیدار بمانیم، چراغ اتاق ما هم همیشه روشن بود و سبب میشد خود مهندسین و خادمان حرم به دفتر ما میآمدند. من این را خدایناکرده نه بهعنوان یک نقطه ضعف بخواهم عرض کنم، این یک معجزه بود، یک عنایت بود که این اتفاقات پیش بیاید و دلهای ما و دلهای مسئولان شیعه و دلهای خادمان حرم را به هم نزدیکتر بکند. بین برادران شیعه ایرانی و شیعه عراقی بیشتر ایجاد علقه و محبت کند. روی ما هم این تبلیغات سوء، اثرگذار بود؛ لذا اینها اتاق ما میآمدند. دلیل بر ضعف دوستان عراقی ما نیست، ولی واقعاً آن سوی میز من نشسته بودند و میگفتند که سردار سلیمانی کی میخواهد بیاید؟ اینها آوازه سردار سلیمانی را در منطقه شنیده بودند. از اینجا استارت این موضوع میخورد، یعنی همگی التماس میکردند، میگفتند: «کی سلیمانی میخواهد بیاید وارد منطقه بشود؟ کی میخواهد ما را نجات بدهد؟ کی میخواهد بیاید برای مقابله با اینها؟» این خواست نیروهای مستقر در حرم امامین عسکریین علیهمالسلام و خادمین و مهندسین حرم و مسئولین عراقی بوده که به ما میگفتند: «شما اینجوری اطلاعرسانی کنید که سردار سلیمانی بیاید ما را از این وضعیت نجات بدهد.» گفتیم: «سردار سلیمانی در منطقه حضور دارد، ما اطلاع داریم، ایشان دارد فعالیتش را انجام میدهد، به زودی ایشان وارد حرم میشوند، ایشان حضور دارند، ما نمیتوانیم اعلام کنیم کدام نقطه هستند، ایشان کاملاً به موضوع احاطه دارند و دارند فعالیتها و اقداماتی انجام میدهند... ایشان ورود میکند نگران نباشید.»
* چه زمانی و به چه شکلی سردار سلیمانی وارد عمل شدند؟هفدهم خرداد شاهد حرکت یک ستون محدود سردار سلیمانی با استفاده از نیروهای قدس و سپاه بدر بودیم. از راه زمینی، همین مسیر کاظمین به سامرا را با چه مشقتی آمدند. کل این مسیر، جادهها را داعشیها با انفجارهایی مثل اژدر بنگال از وسط قیچی کرده بودند و برش داده بودند که هیچ خودرویی قادر به عبور از این شکافها نباشد و ایجاد تأخیر بکنند و این ماشینها از حاشیه بروند، حاشیه را هم تلهگذاری کرده بودند. همه این اتفاقات را حاج قاسم در این مسیر میبینند و با آن شجاعت کامل، مجروحیتی را هم متحمل میشوند و با مشقت بسیار زیاد و درگیریهای خیلی شدید، خود را رساندند. در آستانه اذان مغرب بود که سردار سلیمانی و گروهش به تقاطع بلد، همان ۵۰ کیلومتری سامراء میرسند، ولی، چون دیگر به شب رسیده بودند آمدن به سمت سامرا توأم با ریسک بسیار بالایی بود. روی این اصل، ایشان تصمیم میگیرند که این ستون، شب را به سمت بلد بروند و در شهر بلد بمانند و روز بعد به سامرا بیایند. جالب این است که همان شب شهر بلد- که تنها شهر شیعهنشین در استان صلاحالدین عراق است- در محاصره کامل داعشیها بود! اصل پایگاه تکفیریها و داعشیها در منطقه «عزیز بلد» بود و این منطقه، منطقه بسیار پوشیدهای است. در این مناطق پوشیده، بناها و ساختمانهای مستحکمی از قبل ساخته بودند. همه این ساختمانها با هزینهها و پولهای خاص و دلارهای نفتی آلسعود بود، یعنی با هدف، این بناها و این خانههای مستحکم را بهصورت ویلایی و امثالهم در مناطق پوشیده میسازند و این خانهها محل استقرار و هماهنگی خود نیروهای داعشی بود و سازماندهیشان در آن منطقه انجام میشد؛ لذا اینها میدانستند بزرگترین مانع برای تصرف شهر سامرا، شهر بلد است. اکثریت خادمها و نیروهایی هم که در طول این سالها در سامراء مشغول به کار بودند، از شهر بلد میآمدند. اینها قصد شبیخون و قتل عام مردم بلد را داشتند و در آن شب، کل شهر بلد از چند جبهه و از چند جناح در محاصره شدید بود و اینها بایستی تا پاسی از شب، این عملیات شبیخون را انجام میدادند. سردار سلیمانی که بهدلیل تاریکی شب، تغییر موضع میدهند، داعشیها فکر میکنند که لو رفتهاند و به نیروهای داعشی محاصرهکننده در منطقه اطلاع میدهند که لو رفتهاند و ستون سردار سلیمانی به سمت آنها میآید! حتی نام سردار سلیمانی لرزه بر اندام داعشیها میانداخت، از همینجا ناخواسته تیراندازی داعشیها به سمت ستون سردار سلیمانی شروع میشود و در کل شهر بلد از جهات مختلف، این صدای تیراندازی و درگیریها شنیده میشود و تا ساعاتی از صبح ادامه دارد. در این هنگام مردم متوجه قضیه میشوند و از هر سو وارد میدان درگیری میشوند و با هر ابزار و سلاحی که در اختیار داشتند به کمک نیروهای سپاه بدر، نیروهای حشدالشعبی و سردار سلیمانی آمدند و نیروهای داعش را قتل عام کردند!
* ظاهراً داعش در آن واقعه هم تلفات زیادی داده بود؟بله، تلفات بسیار سنگینی را آن شب از داعشیها گرفته بودند. در واقع اساس داعش در آنجا ضربه بسیار مهلک و غیرقابل جبرانی میخورد؛ لذا روز بعد تا اذان ظهر، سردار سلیمانی سازماندهی مجدد نیروهای حشدالشعبی در شهر بلد را انجام میدهد و نیروها سازماندهی میشوند، اطراف فرودگاه و مناطق «عزیز بلد» و مناطق آلوده را پاکسازی میکنند و رینگ نظامیشان را باز میکنند. نیروهای سردار سلیمانی بعد از اذان ظهر به سمت سامراء حرکت میکنند. روز بعد، پس از اذان ظهر با ستون به سمت شهر سامرا حرکت میکنند و با درگیریهایی که در منطقه بوده، خودشان را به حرم امامین عسکریین علیهمالسلام میرسانند. حضور سردار سلیمانی بارقه امیدی بود در دل نیروهای مدافع حرم، نیروهای نظامی، نیروهای پلیس، خادمین حرم، زوار داخل حرم و نیروهای کار که در محاصره بودند. آنها یک جان تازه گرفتند و واقعاً یک انرژی مضاعف دست داد. همین که نام سردار سلیمانی وارد حرم امامین عسکریین علیهمالسلام شد، خبر بلافاصله به داعشیهای اطراف حرم هم رسید و دیدیم در پیامها و صفحات مجازی، سردار سلیمانی را تهدید میکنند که اگر ایشان حرم را ترک نکند، ما حرم را گلولهباران و با خاک یکسان میکنیم!
* سردار سلیمانی در آن عملیات دقیقاً چه زمانی وارد حرم امامین عسکریین علیهمالسلام شدند؟در آستانه اذان مغرب بود. من متوجه حضور ایشان نشدم. گفتند که نیروهای سپاه بدر، نیروهای حشدالشعبی، گروههای مختلف، نیروهای صدر، نیروهای کتائب و سایر نیروهای مردمی هم ایشان را همراهی میکردند. در آستانه اذان مغرب بود و به یکی از همکاران گفتم که اگر چفیه داریم، وقت نماز، به دوستان حشدالشعبی و نیروهای سپاه بدر بدهیم. در حال توزیع چفیهها بودم، دانهدانه این چفیهها را در صف اول نماز روی شانه این عزیزان میگذاشتم، رسیدم به ابومهدی المهندس، ایشان را از قبل میشناختم و در فرودگاه ایشان را میدیدم، پیشانی ایشان را بوسیدم و به ایشان خیر مقدم گفتم، ولی هنوز نمیدانستم سردار سلیمانی هم در این جمع حضور دارند. به نفرات بعدی که رسیدم، چفیه را گذاشتم، دیدم سردار سلیمانی هم هست! به جهات امنیتی رعایت کردم و چیزی اعلام نکردم. پیشانی ایشان را بوسیدم و گفتم: «سردار خیلی خیلی خوش آمدی به بیت آقا امام زمان (عج). دل ما را شاد کردی، دل آقا امام زمان (عج) را شاد کردی.» به همین ترتیب چفیهها را به همه رزمندههای سپاه بدر و حشدالشعبی هدیه کردم. بعد از اقامه نماز، گزارشهایی از وضعیت موجود در اینجا را محضر ایشان تقدیم کردم. برای بنده توفیق بود که همه امکانات موجود مثل تلفنها، اینترنتها، تلفنهای عراقی و سایر امکانات رایانهای، تمامی اتاقها و مقرها را در اختیار ایشان بگذارم. نیروهایی اعم از نیروهایی که از لبنان، سوریه و غزه آمده بودند، عزیزانی از بچههای حشدالشعبی، فرماندهانی از قوای نظامی در معیت ایشان بودند. ما همه امکاناتمان را در اختیارشان قرار دادیم و ایشان سازماندهی کرد تا این فعالیتها بتواند در آنجا شکل بگیرد. از آنجا دیگر سردار سلیمانی در گوشهای از صحن در همان فضای آزاد مستقر شد که یک قوت قلب و یک انرژی بود برای همه بچههای مدافع حرم.
* در آن عملیات حاج قاسم چند روز در حرم امامین عسکریین علیهمالسلام ماندند؟سردار سلیمانی صحن مطهر امامین عسکریین علیهمالسلام را مقر فرماندهی برای آزادسازی سامراء قرار داد و از آنجا با نیروهای بیرونی در تماس بودیم. ایشان در طول آن مدت قریب به ده روز در حرم امامین عسکریین حضور شبانهروزی داشتند، بعضی روزها و شبها مجدد برای هماهنگی از راه زمینی به بغداد سفر میکردند. واقعاً میخواهم بگویم نحوه آمد و شد سردار سلیمانی را هر وقت در حرم امامین عسکریین (ع) میدیدم، حضورشان یک عنایت، کرامت و معجزه بود. یعنی هرگز ندیدم ایشان با ماشین ضدگلوله یا با ماشین زرهی بیاید. ایشان سوار همین مینیبوسهای ۱۵-۱۴ نفره و ون همراه نیروهای حشدالشعبی به حرم میآمد، هماهنگی میکرد، زیارت میکرد و در جلوی چشم همه سوار همین مینیبوسها میشد و سمت منطقه درگیری و تکریت و امثالهم میرفتند. اینها را میدیدم خیلی احساس خطر میکردم؛ مثلاً همین عکسی که با سردار سلیمانی میگرفتند، آنی از طریق فیسبوک پخش میشد، آنی به مرکزیت این کنترلها منعکس میشد.
* مدیریت سردار سلیمانی در کنار شهید ابومهدی المهندس چگونه بود؟سردار سلیمانی با تیزبینی همه مسائل را به خوبی مدیریت و همه نیروها را هدایت میکردند. مقرهایشان، مکانهایشان، دلیل استقرار برخی نیروها، اهمیت سازماندهی نیروها و... را مدیریت و نیروها را آماده میکردند. روزبهروز فعالیت این نیرو و اضافهشدن رینگ حفاظتی حرم بیشتر شد. این از جمله نتایج حضور سردار سلیمانی برای حرم امامین عسکریین (ع) بود. در بحبوحه درگیریهای داعش در اطراف منطقه موصل و تکریت، حاشیهنشینهای دجله به حرم امامین عسکریین (ع) پناه میآوردند و به سردار سلیمانی میگفتند: ما تصور نمیکردیم که عناصر تکفیری که با علَم اهل سنت این قیام را ایجاد کردند، اینطور علیه ما باشند، نوامیس ما را به اسارت ببرند، فرزندان ما را مثله کنند و زندگی و همهچیز ما را نابود کنند. امروز با همه وجودمان احساس میکنیم که شیعیان، مدافعان واقعی ما هستند و ما نجاتیافته شما هستیم. سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس در خط مقدم همه مبارزات سامراء و صلاح الدین بودند.
* خاطرهای هم از شهید ابومهدی المهندس دارید، بیان بفرمایید؟خاطره که فراوان است، در همان زمان حدود چهل نفر از نیروهای ما در همین منطقه «السحاقی» نزدیک سامرا و شمال شهر بلد در کمین داعش گرفتار شده بودند و این را به من اطلاع دادند. در آن لحظه حاج قاسم و ابومهدی المهندس و چندی از فرماندهان در حرم آقا سید محمد (ع) عموی گرانقدر امام زمان عج در شهر بلد به نماز ایستاده بودند، من دست پاچه وارد حرم شده که این مطلب را به حاج قاسم بگویم که ناگهان دیدم چند ثانیه دیر رسیدم و سردار سلیمانی قامت نماز را بستند، اما چشمم افتاد به ابومهدی که در حال بستن قامت نماز بود و دستهایش هنوز بالا بود و هنوز قامت نبسته بود، که ناگهان مچ او را گرفتم و گفتم آقا قامت نبند و بیا ببین بچهها در السحاقی در نزدیکی اینجا در کمین داعش گرفتار شدهاند و در محاصره کامل هستند! ابومهدی نماز را رها کرد و گفت چند نفر هستند؟ عرض کردم حدود چهل نفر هستند و چهار نفر آنها را شهید کردهاند و تک تیراندازهای داعش هم کاملاً بر آنها مسلط هستند، گفتم: «ابومهدی! باور کن تا نماز شما تمام شود هر چهل نفر شهید شدهاند!» در این هنگام ابومهدی المهندس، تعدادی از بچهها که وضو گرفته و در حال دویدن برای رسیدن به نماز جماعت بودند را فراخواند و به کمک آمدند و با ترفندهای خاصی توانستیم مابقی عزیزان را از محاصره داعش نجات بدهیم و بعد از پایان نماز، حاج قاسم و دیگر بچهها هم به ما پیوستند و باعث شکست سنگین داعش در آن محور شدیم.
* با توجه به چنین مشاهداتی از صحنه خطر در سامراء، نحوة شهادت سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس را چگونه ارزیابی میکنید؟در واقع باید گفت ایشان بسیار ناجوانمردانه، وحشیانه و دزدانه به شهادت رسیدند تا ماهیت کریه استکباری و تروریست دولتی آمریکا را به جهانیان اثبات کند. شخصیتی بنا به دعوت دولت عراق بهصورت رسمی با پاسپورت از فرودگاه بیروت به فرودگاه بغداد میآید، این نحوه شهادت و تصور چنین چیزی برای احدی قابل قبول نیست. در عرف بینالمللی هم جزء معاهدات است که در فرودگاههای بینالمللی مصونیت دارند و تعرض در آن مناطق، ممنوع است. تصور این نمیشد که ایشان را بتوانند با حمله پهپادی در محدوده و محوطه فرودگاه بغداد، آنطور ناجوانمردانه به شهادت برسانند. به هر حال شهادت ایشان برکاتی هم داشت که شاید سالها طول بکشد تا نسلهای آینده بفهمند سردار سلیمانی یا ابومهدی المهندس کی بودند و چه کارها کردند و الان که مثلاً زائران عراقی و ایرانی و غیر ایرانی به راحتی به زیارت اعتاب مقدسه عراق خصوصاً سامراء میآیند باید بدانند که برای این امنیت چه فداکاریهایی صورت گرفته و چه عزیزانی از جان خود گذشتند.
* حاج آقا اسماعیلی از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید بسیار سپاسگزارم.من هم از شما و روزنامه کیهان کمال تشکر را دارم.