خبرگزاری مهر؛ گروه استانها – سیده فاطمه هلالات: برخی از همان اول پایکارند. وقتی که از تکیه و موکب تنها یک زمین خاکی زیر پا و رؤیای شیرین خادمی در سردارند.
سید از همین افراد است، مویی سپید و احترامی در جمع دارد. هرسال با دشداشه و چفیه مشکی به مرز میآید. وقتی نیرو زیاد است، یکگوشه به نظارت میایستد اما زمانی که جمعیت بیشتر میشود، میتوان او را در هر گوشه پیدا کرد. پشت منقل، با آبپاش کنار جاده و یا حتی وسط جاده در حال صدا کردن و «هله بیک» گویان تا مسیر زائران را به سمت موکبش منحرف کند.
او میگوید: «خادمی کردن زیباترین شوری است که او را همچون نخل راستقامت حفظ کرده و شور جوانی را در او زنده نگهداشته است».
سید میگوید: «هرسال به مرز شلمچه میآید و اگر خدا برایش عمری بیشتر نوشته باشد بازهم خواهد آمد».
مثل عمو سید کم نیستند مو سپیدانی در این میدان اما نه با همان توان، حاجیزاده ازجمله این افراد است. باد میوزید و خاک این رهاورد همیشگیاش هم همراهش است و قامت خمیده این کهن مرد را مثل ساقهای در باد تنها به چپ و راست حرکت میدهد.
او ماسک بر چهره دارد و هیچ نمیگوید. تنها دستانش با قرآنی سفید با نوشته سبز را بالا نگهداشته است. دستانش میلرزید اما همچنان بالاست و با گوشه چشمش که قدری سفیدک گرفته و سعی میکند در مقابل وزش باد باز نگهشان دارد به زائران رهگذر نگاه میکرد.
همین دعوتنامه چشمانش کافی است تا مسیرها به سمتش منحرف شود. او میگوید: «امسال از طرف هیئت رزمندگان اسلامی آبادان به مرز آمده و هدفش تنها خدمت به زوار حسین بن علی (ع) است و حس خوبی هم دارد».
از سختی ایستادن در غبار که میپرسی در پاسخ میگوید: «برای زائران امام حسین (ع) هر کاری بکنی، کم است». خوشبختی جوانان بزرگترین آرزوی اوست. هر زائر جوانی که از زیر قرآنش میگذرد، چشمهایش قدری رو هم میرود و آنطور که میگوید که در آن لحظات کوتاه آرزو میکنند جوانان خوشبخت و سربلند باشند.
خادمی در کودکی
قصه عاشقی در مرز مختص سالخوردگان نیست بلکه در این روزها کودکان نیز پابهپای بزرگترها در این مسیر سیر میکردند و «حسین» یکی از این کودکان است.
پارچ سفید پلاستیکی را پر آب و زمین را آبپاشی میکند، برمیگردد و باعجله آب بردارد و باز آبپاشی. کارش که تمام میشود بلافاصله چهارپایه کوچک را از گوشه سمت راست بر میدارد و تندوتیز روی پیشخوان را دستمال میکشد.
حسین ۹ ساله از کودکی در موکب بوده است. خیلی منتظر فرمان نمیشود و دل به همصحبتی هم نمیدهد، همینقدری میگوید که بودن و پایکار بودن را دوست دارد. پدرش اما بیشتر از حسین تعریف میکند از چهار سالی پسرش میگوید که هرسال اواخر اربعین از اهواز به خرمشهر میآیند تا در موکب پسرعمویش خادمی کنند و حسین در همه این سالها در کنارش بوده است. سالهای اول در گوشهای گرم تماشا و حالا در میانه میدان عمل.
پدر حسین میگوید: «حسین را میآورم تا خادم امام حسین (ع) باشد» او برای پسرش آرزوها دارد اما بعد از کمی فکر کردن همینقدر میگوید که از خدا و مولایش میخواهد این تکفرزندش سالم باشد و زندگی بدون مشکلی پیش رو داشته باشد.
«فاطمه» هم دیگر کودک خادم مرز شلمچه است. آبپاش به دست بر در خیمه یا همه موکب ایستاده است. هوا خاکی است و از چهره کودکانه او بخشی از چشمها هم زیر ماسک پنهانشده است. از خودش و دلیل بودنش اینطور میگوید: «پنج سال است که به مرز میآیم. مادربزرگم مؤسسه خیریه دارد و ما همراهش میآییم. شبها کباب درست میکنیم و صبحها هر کاری که از دستمان بربیاید، انجام میدهیم».
در جواب اینکه چرا به سمت زائران آب میپاشد، خیلی کوتاه جواب میدهد: «برای اینکه خنک شوند و ادامه دهند».
او میگوید که کربلا هم رفته، دو هفته قبل از شروع شدن اربعین آنجا بوده است. وقتی میپرسی کدام دلچسبتر است خادمی یا زائران؟ خنده ریزی میکند و در جواب میگوید: «هر دو کیف دارد».
از دور با دلهای نزدیک
در موقعیت شهرداری تهران بانوانی دورهم نشستهاند و سیبزمینی پوست میگیرند و خلال میکنند. از فسا رود و داراب استان فارس به شلمچه آمدهاند. یکی میگفت که اولین بار است که اینجاست. دیگری میگفت که دلم خادمی خواست. سومی هم از اشتیاقش میگوید تا اینکه از این میان بانویی حدود ۴۰ ساله متکلم جمع میشود.
این خانم ۴۰ ساله میگوید: «من هرسال به موکب امام حسن مجتبی (ع) از داراب میآمدم و خانمها دیگر نبودهاند. امسال هماهنگ شد و حالا کل خانمهای فسا رود ۲۵ نفر هستند که آشپزی و کارهای دیگر انجام میدهیم و حتی در آشپزخانهای در خرمشهر نان محلی پخت میکنیم».
او میگوید که بعضی از خانمها جمع برای زیارت به کربلا رفتهاند اما او هنوز مشرف نشده اما باوجود اشتیاقش به زیارت، خادمی کردن را ترجیح میدهد. این خادم میگوید: «دوست دارم بیشتر خادم باشم. حال و هوای خاصی دارد، چون زائر خسته میآید و ما میتوانیم حداقل لیوانی آب به دستش بدهیم».
از موکبی دیگر در موقعیت خرمشهر صدای جارو میآید. یک نفر تند و تند جارو میکند. اسمش «احسان» است. اهل منطقه نیست و اینجا موکب دوستش است که عازم کربلا شده و او بهجای او مانده تا کار نیمهتمامش را کامل کند. او میگوید: «از بوشهر آمدهام و ۲ روز است که از کربلا برگشتهام. دلم خواست بمانم و هر کاری از جارو کشیدن تا هر خدمت دیگری را که برای زوار باشد، انجام میدهم».
این خادم خنده ریزی میکند و میگوید در خانه هم از این کارها میکند اما برای امام حسین (ع) فرق میکند.
هر کس اینجا کاری را انجام میدهد. بعضیها تصمیم گرفتهاند که کمی متفاوت باشند. مثل آقای خادمی که در موکبشان هشت نوع چای از زعفران تا آویشن به زائران عرضه میشود و زیباترین خاطره او این است که یک زائر چهار سال پیش استکان چای از دستانش گرفته و امسال دربهدر دنبال موکبشان میگردد تا طعم انواع چایی موردعلاقهاش را دوباره در مرز شلمچه بچشد.
حجتالاسلام «سید محمود موسوی» رئیس ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات خوزستان تاکید میکند که در همه روند اربعین هیچگونه مشکلی از لحاظ تأمین خدمات اعم از توزیع وعدههای غذایی و اسکان در سطح خوزستان وجود نداشت و همه حسینیهها و مساجد با تمام ظرفیت پذیرای زائران حسینی بودند.
به گفته مسئول کمیته مشارکتهای مردمی و اسکان، امسال تنها در مسیر منتهی به مرز شلمچه ۴۰۰ موکب شناسنامهدار و ۵۶ موکب بدون شناسنامه به زائران خدمات ارائه کردند و برای بازگشت زائران تا ۳۱ شهریورماه نیز ۳۵ موکب جایگزین در نظر گرفتهشده بود.
این در حالی است که مکی یازع از روند موکب داری سازمانها گلایه میکند و میگوید: «امسال دستگاههای مختلف هرکدام موکبی برپا کرده و بهجای اینکه کمکی به موکبهای مردمی باشد، باری بر دوش دیگر موکبها بودند و انتظار تأمین آب و آذوقه داشتند، بخش بیشتر کارتهای تردد هم برای دستگاههای دولتی صادرشده در حالی که باید به موکب داران بیشتر توجه شود چراکه تأمین سلامت غذایی زائران و دلگرمی موکب داران امری مهم است».